شهید علم الهدی
برخی از شکنجه های شهید حسین علم الهدی به نقل از کتاب سفر سرخ چنین است:
"دو نفر حسین را به تخت بستند دستگاه شوک الکتریکی را که آماده کردند سرهنگ بالای سرش حاضر شد.چشم در چشمش دوخت تا در لحظه ای که به تمام بدنش شوک وارد می شود شاهد چهره ی متلاطمش باشد.حسین نیز به او نگاه میکرد.خاطره ای تلخ در نظرش متجسم شد.برای پنجمین بار بود که باید شوک را تحمل میکرد.ناگهان لرزه به اندامش افتاد.مثل گوسفندی که سر بریده باشند پرپر میزد.سرگرد زمان اتصال برق را بیشتر کرد طوری که در اثر فشار و دست وپا زدن طناب دستش پاره شد و فریاد زد.سرهنگ سرش را عقب کشید.جیغ حسین در گوشش طنین افکند.
چهره ی آن پنج نفری که در تختش شاهد دست و پا زدنش بودند برافروخته شد.با رعشه ای که تمام بدنش را میگرفت اختیارش را از دست داد و جز فریاد و تحمل درد کاری از دستش ساخته نبود.دستگاه را از کار انداختند ولی او همچنان فریاد میزد.سرگرد از تخت فاصله گرفت و فریاد حسین آهنگی منظم به خود گرفت.سرهنگ می فهمید که او حضرت علی (ع) را به کمک میطلبد اما در آن لحظه اسیر غرورش شده بود و ننگش می امد که تسلیم آن جوان شود.گویی وجدانش هم از او متنفر شده بود.به سراغ کابل رفت و به سرگرد اشاره کرد که کف پای حسین را بالا بگیرد و سپس ضربات سنگین شلاق را به پا و در مواردی بدنش فرود آورد.بعد نفس زنان دست کشید و روی صندلی نشست.حسین از هوش رفته بود.بدن خون آلودش روی تخت خشم سرهنگ را بر می افروخت"
پس از فرار شاه و پیروزی انقلاب اسلامی ایران فرماندهان وابسته به شاه و آمریکا دستگیر شدند...
یکی از دستگیر شدگان مامور شکنجه ی حسین بود.در روزهایی که حسین مسئول کمیته انقلاب اهواز بود به او اطلاع دادند که مامور شکنجه ی خود دستگیر شده است و شما در دادگاه انقلاب حاضر شوید و شکایت خود را اعلام کنید...
بخشی از متن سخنان حسین در دادگاه:
".......لذا اینجانب سید حسین علم الهدی دانشجوی دانشگاه فردوسی برادرم سروان مرتضی نبوی(مامور شکنجه) را عفو کرده و در انتظار ازادی از زندان و دیدار ایشان می باشم و از دادستان انقلاب اسلامی تقاضا دارم که در مورد شکایت اینجانب جرمی برای سروان مرتضی نبوی قائل نشده تا پس از آزادی عنصری مجاهد و مومن در خدمت انقلاب باشد"
شادی روحش صلوات
به نقل از وبلاک لاهوتیان خاک نشین
وبلاگی برای شهدا+عکس