این عکس ، ﺁﺩﻡ را خجالت‌زده می‌کند.

یکی از حزن انگیزترین ودر عین حال حماسی‌ترین لحظات فکه ، ماجرای گردان حنظله است

چندین تن از رزمندگان این گردان درون یکی از کانال‌ها به محاصره‌ی نیروهای عراقی در می‌آیند، آنها چند روز و صرفا با تکیه برایمان سرشار خود به مبارزه ادامه می‌دهند و به مرور همگی توسط آتش دشمن و باعطش مفرط به شهادت می‌ﺭﺳﻨﺪ، ساعتهای آخرمقاومت بچه‌ها در کانال، بیسیم‌چی گردان حنظله حاج همت را خواست ، حاجی آمد پای بیسیم و گوشی رابه دست گرفت.

صدای ضعیف و پر از خش خش را از آن سوی خط شنیدم که میگوید: احمد رفت ، حسین هم رفت. باطری بی‌سیم دارد تمام می‌شود، بعثیها عن قریب می‌آیند تا ما را خلاص کنند ، من هم خداحافظی میکنم.

حاج همت که قادر به محاصره‌ی تیپ‌های تازه نفس دشمن نبود، همان طور که به پهنای صورت اشک می ‌ریخت، گفت: بی‌سیم را قطع نکن... حرف بزن، هر چی دوست داری بگو ، اما تماس خودت را قطع نکن

صدای بی‌سیم‌چی را شنیدم که می‌گفت: سلام ما را به امام برسانید، از قول ما به امام بگویید: همانطور که فرموده بودید حسین‌وار مقاومت کردیم، ﻣﺎﻧﺪﻳﻢ و ﺗﺎ ﺁﺧﺮ ایستادیم.


‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌بدانیم و بفهمیم که مدیون چه مردان مردی هستیم.